جدول جو
جدول جو

معنی گرسنه دل - جستجوی لغت در جدول جو

گرسنه دل
(گُ رِ / رُ نَ / نِ / گُ سَ / سِ نَ / نِ دِ)
حسود و رشکین. (ناظم الاطباء) :
طعمه گرسنه دلان سخن
استخوان ریزه های خوان من است.
حسین ثنایی (از آنندراج).
، منتظر و مشتاق بودن. (مجموعۀ مترادفات ص 343)
لغت نامه دهخدا
گرسنه دل
مشتاق آرزومند، حسود حاسد رشکین، زله خوار ریزه خوار: طعمه گرسنه دلان سخن استخوان ریزه های خوان من است. (حسین ثنائی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گسسته دل
تصویر گسسته دل
دل شکسته، آزرده دل
فرهنگ فارسی عمید
(گِ رِ تَ / تِ دِ)
غمگین. اندوهناک. متألم:
اگر گرفته دلی از جهانیان صائب
ز خویش خیمه برون زن جهان دیگر باش.
صائب (از آنندراج).
رجوع به گرفتن دل شود
لغت نامه دهخدا
(گُ سَسْ تَ / تِ دِ)
آزرده دل. (آنندراج) :
شکسته سلیح و گسسته دلند
تو گفتی که از غم همی بگسلند.
فردوسی.
وداع کن که هم اکنون همی بخواهم رفت
گسسته دل ز نشابور و صحبت احباب.
امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 58)
لغت نامه دهخدا
(زِ دَ / دِ گَ دَ)
احتیاج به طعام پیدا کردن. اشتها پیدا کردن. گرسنه گشتن. انهقاع. تقع. تنحﱡس. جوعه. عله. هیع. هفوه. هجف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرفته دل
تصویر گرفته دل
غمگین، اندوهناک، متالم
فرهنگ لغت هوشیار
آزرده دل: وداع کن که هم اکنون همی بخواهم رفت گسسته دل زنشابور و صحبت احباب. (معزی) گسسته دم. آنکه پس از دویدن خسته شده و نفسش بند آمده باشد: نگر که در پی بویت دویده بود صبا که وقت صبحدمش خوش گسسته دم دیدم. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار